دلتنگی

می خوام از دلتنگیام بگم وقتی که

دریا  رو

می بینم حس عذاب آوری  به من

دست

میده.احساس بسیار بدی دارم.وای

که دلم

شدید گرفته.وقتی دلم میگیره از

همه چیز

بیزار میشم احساس سنگینی به

من دست

میده دوست دارم زار زار گریه کنم

وتوی

همین دلتنگی یک آدم پاک وخوب

پیدا

بشه باصدای زیبایش به من بگه

هر چی دل

تنگت میخواد بگو.دوست دارم از

آینده ی

خودم بدانم وببینم چی میشه.خدا

  وای!!

بعظی وقت ها شاد میشم واز

زندگی خیلی

لذت می برم بعظی وقت ها

ناراحتم و هنگاری

دنیا رو روسرم خراب کردن. من

خیلی خسته

ام بریده ام دلشکسته ام .به خودم

  میگم

طاقت بیار . این بغض لغنتی ولم

نمیکنه

.زندگی تسلیم.کم آوردم .